سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جویای دانش در کنف عنایت خداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

 
 
می خوام یکی راجع به این شعر نظر بده...(سه شنبه 86 مرداد 9 ساعت 6:28 عصر )

صبر کن آهسته تر
با توام
صبر کن
باز هم بی خیال از غم من می گذرد
باز هم شب و روزش مخفی است
ایستادن واژه ای بی معنی است
صبر کن
باز هم می دوم تا که بگیرم دستش
بکشم در طرف ذیگر تاریخ بلند
آنجا که پدر گفت سلام دیگری گفت علیک
آنجا که من و تو رخ هم می دیدیم
آنجا که هنوز آسمان دل من آبی بود
آسمانی که امروز پر خون شده است
آسمانی که ته وسعت آن در غروب روی توست
آسمانی که نه چندان زیباست
ولی در کنج سکوتش غوغاست
داشتم می گفتم هرچه کردم،هرچه گفتم ،باز او هم می رفت
آخرش چشمهایم خیس شد
دست هایم لرزید
دل پرمهرش سر ذوق می آمد
ایستاد
نگاهش کردم،انگار نگاهم می کرد
فکر می کردم هنگام توقف آسمان آبی شود
ابرها از اسارت آزاد شوند
ولی زندگی جریان داشت
آخرش فهمیدم او نیست که پر مهر است
آنچه مهرش کمکی افزون شده است
فیزیک پرمهر است
آخرش فهمیدم باتری ساعت من دلکش رحم دارد!؟

 







بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 1899  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «